• خطبه ها
  • رنجش از ياران سست
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

رنجش از ياران سست

 (25) (و من خطبة له (عليه ‏السلام))و قد تواترت عليه الأخبار باستيلاء أصحاب معاوية على البلاد

و قدم عليه عاملاه على اليمن و هما عبيد الله بن عباس و سعيد بن نمران لما غلب عليهما بسر بن أبي أرطاة

فقام ((عليه ‏السلام)) على المنبر ضجرا بتثاقل أصحابه عن الجهاد و مخالفتهم له في الرأي فقال‏

« 89»

مَا هِيَ إِلَّا الْكُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا إِنْ لَمْ تَكُونِي إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِيرُكِ فَقَبَّحَكِ اللَّهُ (وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ)

         لَعَمْرُ أَبِيكَ الْخَيْرِ يَا عَمْرُو إِنَّنِي            عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِيلِ‏

ثُمَّ قَالَ ((عليه ‏السلام)) أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْيَمَنَ وَ إِنِّي وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ

بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ وَ بِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِي الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِي الْبَاطِلِ

وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِيَانَتِكُمْ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِي بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِكُمْ فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ

لَخَشِيتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي اللَّهُمَّ مُثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِي بِكُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِي فِرَاسِ ابْنِ غَنْمٍ .

         هُنَالِكَ لَوْ دَعَوْتِ أَتَاكِ مِنْهُمْ            فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِيَةِ الْحَمِيمِ‏

(ثُمَّ نَزَلَ (عليه ‏السلام)مِنَ الْمِنْبَرِ)أقول الأرمية جمع رميّ و هو السحاب و الحميم هاهنا وقت الصيف و إنما خص الشاعر سحاب الصيف بالذكر لأنه أشد

« 90»

جفولا و أسرع خفوفا لأنه لا ماء فيه و إنما يكون السحاب ثقيل السير لامتلائه بالماء و ذلك لا يكون في الأكثر إلا زمان الشتاء و إنما أراد الشاعر وصفهم بالسرعة إذا دعوا و الإغاثة إذا استغيثوا و الدليل على ذلك قوله

         هنالك لو دعوت أتاك منهم‏


ص90

  از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السَّلام است، چون اخبار پى در پى به آن جناب مى ‏رسيد كه اصحاب و لشگر معاويه بر شهرها دست يافته ‏اند و عبيد اللّه بن عبّاس و سعيد ابن نمران كه از جانب آن حضرت بر شهر يمن والى و حاكم بودند پس از غلبه بسر ابن ابى ارطاة بر ايشان در كوفه نزد آن بزرگوار آمدند

(و سبب بيرون آمدن آنها از يمن آن بود كه در صنعاء يكى از شهرهاى يمن گروهى از دوستان عثمان بودند كه براى مصلحتى با حضرت امير بيعت كردند تا وقتى كه مردم عراق با آن حضرت مخالفت نمودند و در مصر محمّد ابن ابى بكر را كشتند، و ظلم و تعدّى اهل شام بسيار شد، ايشان هم فرصت بدست آورده بنام خونخواهى عثمان با عبيد اللّه ابن عبّاس و سعيد ابن نمران مخالفت كردند، چون اين خبر به آن حضرت رسيد نامه‏اى بايشان نوشت و آنان را تهديد نمود، آنها در جواب نوشتند كه بايستى عبيد اللّه و سعيد را از اين شهر عزل كنى تا ما ترا اطاعت كنيم، و بعد نامه آن حضرت را براى معاويه فرستاده او را از اين قضيّه خبر دادند، معاويه بسر ابن ابى ارطاة را كه مردى فتنه جو و خونريز بود بسوى ايشان فرستاد، و او وقتى وارد صنعاء شد كه عبيد اللّه و سعيد، عبد اللّه ثقفى را جانشين خود قرار داده از آنجا گريخته بسمت كوفه مى‏آمدند، بسر، عبد اللّه ثقفى را بقتل رسانيد، چون اين دو نفر در كوفه خدمت حضرت رسيدند آن جناب ايشان را ملامت و سرزنش نمود كه چرا با بسر ابن ابى ارطاة نجنگيدند، آنها عذر آوردند باينكه ما توانائى جنگيدن با او را نداشتيم) حضرت در حالتى كه از تنبلى اصحاب خود از جهاد و مخالفت كردن ايشان با رأى و تدبيرش دلتنگ و آزرده گرديده بود برخاسته بمنبر رفت و فرمود: (1) نيست در تصرّف من مگر كوفه كه اختيار و قبض و بسط آن در دست من است، اى كوفه‏

 ص91

اگر نباشد مرا جز تو و گرد بادهاى توهم بوزد (فتنه و فساد و نفاق و دوروئى اهل تو انگيخته شود) پس خدا زشت گرداند ترا (خراب و ويران كند كه هيچكس بتو متوجّه نگردد) و بر سبيل مثال شعر شاعر را خواند:

 (لعمر أبيك الخير يا عمرو إنّنى

على وضر مّن ذا الإناء قليل)

يعنى اى عمرو سوگند بجان پدر خوب تو كه من رسيده‏ام به چركى و چربى كمى از اين ظرف طعامى كه باقى مانده است (كنايه از اينكه بهره من از مملكت باين پستى و كمى شده است) (2) پس از آن فرمود: بمن خبر رسيده كه بسر (بامر معاويه با لشگر بسيار) وارد يمن گرديده، سوگند بخدا من گمان ميكنم بهمين زودى ايشان بر شما مسلّط ميشوند و صاحب دولت گردند براى اجتماع و يگانگى كه در راه باطلشان دارند و تفرقه و پراكندگى كه شما از راه حقّ خود داريد، و براى اينكه شما در راه حقّ از امام و پيشواى خود نافرمانى مى‏ كنيد و آنان در راه باطل از پيشواى خودشان پيروى مى ‏نمايند، و آنها امانت او را اداء مي كنند و شما خيانت مى ‏نماييد (بيعت و پيمان آنها پايدار است و شما پيمان خود را مى ‏شكنيد) و براى اصلاحى كه آنها در شهرهاى خودشان مى‏نمايند (با يكديگر الفت و دوستى و يگانگى دارند) و فساد شما (كه با يكديگر بغض و حسد و نفاق و دوروئى و جدائى داريد، و اين سبب مغلوبيّت و شكست هر قومى است) (3) پس (من شما را آنقدر خيانتكار مى‏دانم كه) اگر يكى از شما را بر قدح چوبى بگمارم مى‏ترسم بند و جنگك آنرا (كه به پالان شتر آويزان ميكنند) ببرد. (4) بار خدايا من از ايشان (اهل كوفه) بيزار و دلتنگ شده‏ام و ايشان هم از من ملول و سير گشته‏ اند، پس بهتر از اينان را بمن عطاء كن و بجاى من شرّى را بآنها عوض ده، (5) بار خدايا دلهاى ايشان را (از عذاب و ترس) آب كن مانند نمك در آب (اى اهل كوفه) (6) آگاه باشيد بخدا سوگند دوست داشتم بجاى شما هزار سوار از فرزندان فراس ابن غنم (كه به غيرت و شجاعت و همراهى مشهور بودند) براى من بود (در اينجا در تعريف فرزندان فراس بر سبيل مثال اين شعر شاعر را خواند:)

هنالك لو دعوت أتاك منهم           

فوارس مثل أرمية الحميم‏

يعنى اى امّ زنباع (امّ زنباع كنيه زنى است) جاى نصرت و يارى اگر ايشان (بنى تميم) را بخوانى سوارانى از آنها مانند ابرهاى تابستان بسوى تو مى ‏آيند. پس از آن حضرت از منبر فرود آمد. (سيّد رضىّ فرمايد:) مى‏گويم: أرمية جمع رمّى و معنى آن ابر است، و حميم در اينجا فصل تابستان است، و اينكه شاعر ابر تابستان را ذكر نموده براى آنست كه ابر تابستان چون آب ندارد و تند رو است‏

ص92

و ابرى كه پر از آب باشد آهسته مى‏رود و چنين ابرى غالبا در زمستان مى‏آيد. و شاعر حميّت آن جماعت را وصف نموده باينكه چون ايشان را براى نصرت و يارى كردن بطلبند آنها دعوت را فورا اجابت كرده براى همراهى و كمك حاضرند، و دليل بر اين همان قول شاعر در اين شعر است.